๑•** ๑ دختر بارانی ๑**• ๑
تو هم به پایان رسیدی . منظورم از تو ، خودتی .... سال 88. چقدر زیبا شروع شدی تابستونت یکی از قشنگترین تابستونام بود ولی الان که به پایان رسیدی باید بگم راستش ...!!!! خدایا دلم میخواد وقتی بهش فکر میکنم به این زمستون لعنتیت فریاد بکشم و به اندازه یه باران سیل آسا گریه کنم تلخ بودی اما تجربه های تلخ تو بزرگم کرد . طعم خیلی از چیز هایی رو که نچشیده بودم با تو چشیدم : طعم تحقیر شدن ، نامردی ، دروغ شنیدن ،بی عدالتی بی انصافی و .... حتی تا همین آخرین روزات هم نذاشتی بی بهره بمونم. به اندازه تمام سال های زندگیم ، تو سال تو گریه گردم ، اشک هایی که هر کدومشون یک روی واقعی مردم و بهم نشون داد. ولی ازت ممنونم . اگه تو نبودی حالا حالاها تو خوش خیالی سیر می کردم . هم چنان به آدمای اطرافم و خیلی مسائل دیگه یک اعتماد و اطمینان کاذب داشتم اما با وجود این هنوز آدما رو دوست دارم اما نه به شرط نادیده گرفتن خودم . تو تنها سالی بودی که من دیگه (باران همیشه خندان ) نبودم. اطرافیانم تو سال تو دیدن که باران هم می تونه ناراحت بشه ، می تونه از کسی یا چیزی غصه دار بشه اما هنوز نمی تونه بد باشه . خوشحالم که تموم شدی سال 88. اگه تو ادامه داشتی اون هم به این تلخی ... نمی دونم ، شاید باران می تونست بد بشه اون هم نه از اون بدای معمولی. امیدوارم سال 89 ، سالی باشه که در انتهاش با یادآوری روزهای گذشتمون ، دریایی از احساسات خوب رو تو قلبمون حس کنیم . امیدوارم سال جدید ، سالی باشه که برای فرصت های خوب زندگیمون با اونها چونه نزنیم بلکه درست ازشون استفاده کنیم. امیدوارم تو سال جدید بتونیم به آرزوها و اهدافمون متعهد باشیم و اونها رو دنبال کنیم. امیدوارم یاد بگیریم که عشق به هر کسی یا چیزی نه دادن و نه گرفتن ... بلکه کنار هم بودنه و شراکته. امیدوارم تو سال جدید ، یاد بگیریم آدما رو به خاطر خودشون دوست داشته باشیم و با هر مقیاسی اونها رو نسنجیم . و هزاران امیدواری دیگه . سال نو مبارک.
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |